از گلستان وصل نسیمی شنیده ام
از گلستان وصل نسیمی شنیده ام
از گلستان وصل نسیمی شنیده ام
از گلستان وصل نسیمی شنیده ام
از گلستان وصل نسیمی شنیده ام
از گلستان وصل نسیمی شنیده ام
از گلستان وصل نسیمی شنیده ام
دامن گرفته بر اثر آن دویده ام
دامن گرفته بر اثر آن دویده ام
دامن گرفته بر اثر آن دویده ام
دامن گرفته بر اثر آن دویده ام
دامن گرفته بر اثر آن دویده ام
دامن گرفته بر اثر آن دویده ام
دامن گرفته بر اثر آن دویده ام
بی بدرقه به کوی وصالش گذشته ام
بی بدرقه به کوی وصالش گذشته ام
بی بدرقه به کوی وصالش گذشته ام
بی بدرقه به کوی وصالش گذشته ام
بی بدرقه به کوی وصالش گذشته ام
بی بدرقه به کوی وصالش گذشته ام
بی بدرقه به کوی وصالش گذشته ام
بی واسطه به حضرت خاصش رسیده ام
بی واسطه به حضرت خاصش رسیده ام
بی واسطه به حضرت خاصش رسیده ام
بی واسطه به حضرت خاصش رسیده ام
بی واسطه به حضرت خاصش رسیده ام
بی واسطه به حضرت خاصش رسیده ام
بی واسطه به حضرت خاصش رسیده ام
اینجا گذاشته پر و بالی که داشته
اینجا گذاشته پر و بالی که داشته
اینجا گذاشته پر و بالی که داشته
اینجا گذاشته پر و بالی که داشته
اینجا گذاشته پر و بالی که داشته
اینجا گذاشته پر و بالی که داشته
اینجا گذاشته پر و بالی که داشته
آنجا که اوست هم به پر او پریده ام
آنجا که اوست هم به پر او پریده ام
آنجا که اوست هم به پر او پریده ام
آنجا که اوست هم به پر او پریده ام
آنجا که اوست هم به پر او پریده ام
آنجا که اوست هم به پر او پریده ام
آنجا که اوست هم به پر او پریده ام
این مرغ آشیان ازل را به تیغ عشق
این مرغ آشیان ازل را به تیغ عشق
این مرغ آشیان ازل را به تیغ عشق
این مرغ آشیان ازل را به تیغ عشق
این مرغ آشیان ازل را به تیغ عشق
این مرغ آشیان ازل را به تیغ عشق
این مرغ آشیان ازل را به تیغ عشق
پیش سرای پردهٔ او سر بریده ام
پیش سرای پردهٔ او سر بریده ام
پیش سرای پردهٔ او سر بریده ام
پیش سرای پردهٔ او سر بریده ام
پیش سرای پردهٔ او سر بریده ام
پیش سرای پردهٔ او سر بریده ام
پیش سرای پردهٔ او سر بریده ام
وین مرکب سرای بقا را به رغم خصم
وین مرکب سرای بقا را به رغم خصم
وین مرکب سرای بقا را به رغم خصم
وین مرکب سرای بقا را به رغم خصم
وین مرکب سرای بقا را به رغم خصم
وین مرکب سرای بقا را به رغم خصم
وین مرکب سرای بقا را به رغم خصم
جل درکشیده پیش در او کشیده ام
جل درکشیده پیش در او کشیده ام
جل درکشیده پیش در او کشیده ام
جل درکشیده پیش در او کشیده ام
جل درکشیده پیش در او کشیده ام
جل درکشیده پیش در او کشیده ام
جل درکشیده پیش در او کشیده ام
گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او
گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او
گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او
گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او
گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او
گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او
گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او
آن می که وعده کرد ز دستش مزیده ام
آن می که وعده کرد ز دستش مزیده ام
آن می که وعده کرد ز دستش مزیده ام
آن می که وعده کرد ز دستش مزیده ام
آن می که وعده کرد ز دستش مزیده ام
آن می که وعده کرد ز دستش مزیده ام
آن می که وعده کرد ز دستش مزیده ام
خود نام من ز خاطر من رفته بود پاک
خود نام من ز خاطر من رفته بود پاک
خود نام من ز خاطر من رفته بود پاک
خود نام من ز خاطر من رفته بود پاک
خود نام من ز خاطر من رفته بود پاک
خود نام من ز خاطر من رفته بود پاک
خود نام من ز خاطر من رفته بود پاک
خاقانی آن زمان ز زبانش شنیده ام
خاقانی آن زمان ز زبانش شنیده ام
خاقانی آن زمان ز زبانش شنیده ام
خاقانی آن زمان ز زبانش شنیده ام
خاقانی آن زمان ز زبانش شنیده ام
خاقانی آن زمان ز زبانش شنیده ام
خاقانی آن زمان ز زبانش شنیده ام
در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید
در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید
در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید
در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید
در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید
در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید
در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید
اما دریغ چیست که در خواب دیده ام
اما دریغ چیست که در خواب دیده ام
اما دریغ چیست که در خواب دیده ام
اما دریغ چیست که در خواب دیده ام
اما دریغ چیست که در خواب دیده ام
اما دریغ چیست که در خواب دیده ام
اما دریغ چیست که در خواب دیده ام
گوئی که بر جنیبت وهم از ره خیال
گوئی که بر جنیبت وهم از ره خیال
گوئی که بر جنیبت وهم از ره خیال
گوئی که بر جنیبت وهم از ره خیال
گوئی که بر جنیبت وهم از ره خیال
گوئی که بر جنیبت وهم از ره خیال
گوئی که بر جنیبت وهم از ره خیال
در باغ فضل صدر افاضل چریده ام
در باغ فضل صدر افاضل چریده ام
در باغ فضل صدر افاضل چریده ام
در باغ فضل صدر افاضل چریده ام
در باغ فضل صدر افاضل چریده ام
در باغ فضل صدر افاضل چریده ام
در باغ فضل صدر افاضل چریده ام
والا جمال دین محمد، محمد آنک
والا جمال دین محمد، محمد آنک
والا جمال دین محمد، محمد آنک
والا جمال دین محمد، محمد آنک
والا جمال دین محمد، محمد آنک
والا جمال دین محمد، محمد آنک
والا جمال دین محمد، محمد آنک
از کل کون خدمت او برگزیده ام
از کل کون خدمت او برگزیده ام
از کل کون خدمت او برگزیده ام
از کل کون خدمت او برگزیده ام
از کل کون خدمت او برگزیده ام
از کل کون خدمت او برگزیده ام
از کل کون خدمت او برگزیده ام
جبریل وار باد معانی به فر او
جبریل وار باد معانی به فر او
جبریل وار باد معانی به فر او
جبریل وار باد معانی به فر او
جبریل وار باد معانی به فر او
جبریل وار باد معانی به فر او
جبریل وار باد معانی به فر او
در آستین مریم خاطر دمیده ام
در آستین مریم خاطر دمیده ام
در آستین مریم خاطر دمیده ام
در آستین مریم خاطر دمیده ام
در آستین مریم خاطر دمیده ام
در آستین مریم خاطر دمیده ام
در آستین مریم خاطر دمیده ام
شک نیست کز سلالهٔ نثر بلند اوست
شک نیست کز سلالهٔ نثر بلند اوست
شک نیست کز سلالهٔ نثر بلند اوست
شک نیست کز سلالهٔ نثر بلند اوست
شک نیست کز سلالهٔ نثر بلند اوست
شک نیست کز سلالهٔ نثر بلند اوست
شک نیست کز سلالهٔ نثر بلند اوست
این روی تازگان که به نظم آفریده ام
این روی تازگان که به نظم آفریده ام
این روی تازگان که به نظم آفریده ام
این روی تازگان که به نظم آفریده ام
این روی تازگان که به نظم آفریده ام
این روی تازگان که به نظم آفریده ام
این روی تازگان که به نظم آفریده ام
ای آنکه تا عنان به هوای تو داده ام
ای آنکه تا عنان به هوای تو داده ام
ای آنکه تا عنان به هوای تو داده ام
ای آنکه تا عنان به هوای تو داده ام
ای آنکه تا عنان به هوای تو داده ام
ای آنکه تا عنان به هوای تو داده ام
ای آنکه تا عنان به هوای تو داده ام
از ناوک سخن صف خصمان دریده ام
از ناوک سخن صف خصمان دریده ام
از ناوک سخن صف خصمان دریده ام
از ناوک سخن صف خصمان دریده ام
از ناوک سخن صف خصمان دریده ام
از ناوک سخن صف خصمان دریده ام
از ناوک سخن صف خصمان دریده ام
هود هدی توئی و من از تو چو صرصری
هود هدی توئی و من از تو چو صرصری
هود هدی توئی و من از تو چو صرصری
هود هدی توئی و من از تو چو صرصری
هود هدی توئی و من از تو چو صرصری
هود هدی توئی و من از تو چو صرصری
هود هدی توئی و من از تو چو صرصری
بر عادیان جهل به عادت بزیده ام
بر عادیان جهل به عادت بزیده ام
بر عادیان جهل به عادت بزیده ام
بر عادیان جهل به عادت بزیده ام
بر عادیان جهل به عادت بزیده ام
بر عادیان جهل به عادت بزیده ام
بر عادیان جهل به عادت بزیده ام
آزرده ام ز زخم سگ غرچه لاجرم
آزرده ام ز زخم سگ غرچه لاجرم
آزرده ام ز زخم سگ غرچه لاجرم
آزرده ام ز زخم سگ غرچه لاجرم
آزرده ام ز زخم سگ غرچه لاجرم
آزرده ام ز زخم سگ غرچه لاجرم
آزرده ام ز زخم سگ غرچه لاجرم
خط فراق بر خط شروان کشیده ام
خط فراق بر خط شروان کشیده ام
خط فراق بر خط شروان کشیده ام
خط فراق بر خط شروان کشیده ام
خط فراق بر خط شروان کشیده ام
خط فراق بر خط شروان کشیده ام
خط فراق بر خط شروان کشیده ام
لیکن بدان دیار نیابم ز ترس آنک
لیکن بدان دیار نیابم ز ترس آنک
لیکن بدان دیار نیابم ز ترس آنک
لیکن بدان دیار نیابم ز ترس آنک
لیکن بدان دیار نیابم ز ترس آنک
لیکن بدان دیار نیابم ز ترس آنک
لیکن بدان دیار نیابم ز ترس آنک
پرآبهاست در ره و من سگ گزیده ام
پرآبهاست در ره و من سگ گزیده ام
پرآبهاست در ره و من سگ گزیده ام
پرآبهاست در ره و من سگ گزیده ام
پرآبهاست در ره و من سگ گزیده ام
پرآبهاست در ره و من سگ گزیده ام
پرآبهاست در ره و من سگ گزیده ام